دردي است غير مردن، کان را دوا نباشد

ساخت وبلاگ

بچه که بودیم شاید بزرگترین مصیبت زندگیمان وقتی بود که نخ بادکنک از دستمان در می‌رفت و باد، به سرعت یک آه کوتاه، بادکنک را می‌برد خال آسمان.

آن‌وقت بعضی‌هایمان با جیغ و گریه، بیهوده، دنبالش می‌دویدیم و بی‌قراری می‌کردیم.

بعضی‌هایمان همانجا سر جا میخکوب می‌شدیم و با بهت و حسرتی لال‌کننده، رفتنش را تماشا می‌کردیم.

بعضی هم همانطور آرام آرام اشک می‌ریختیم.

مصیبت، اینگونه‌ است.

در لحظه، به سرعت یک آه کوتاه، همه امیدت بر باد می‌رود.

می‌مانی متحیر.

بی‌چاره.

بی‌چاره.

می‌خواهی فریاد بکش، می‌خواهی زار زار گریه کن، می‌خواهی مبهوت بمان، می‌خواهی آرام اشک بریز، می‌خواهی بیهوده دنبالش بدو، می‌خواهی ...

هر کاری کنی، آنکه از دستت رفت، دیگر رفته.

دیگر رفته.

و بی‌چارگی، درد بی درمان است.

و خدا، ما را بی‌چاره می‌پسندد.

پر از بغضی که ببارد یا نبارد، هیچ زخمی را مرهم نیست و هیچ آتشی را آرام و هیچ بی‌قراری را سکنی و هیچ فریادی را پاسخ.

و خدا بندگانش را مبتلا پسندیده.

و ما را چه به رضایی غیر از رضایت او؟

گوارایمان بی‌قراری.

باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 14:11